دلم برای تو گاهی عجیب میسوزد
شبیه شمع که خیلی نجیب می سوزد
دلم برای دل ساده ام که خواهد خورد
دوباره مثل همیشه فریب میسوزد
نشسته ای به امید که؟ گر بگیر ای عشق
همیشه آتش تو ، بی لهیب میسوزد
تو اشتباه نکردی گناه آدم بود
اگر هنوز بشر پای سیب میسوزد
من آشنای تو بودم ولی ندانستم
غریبه ها دلشان هم غریب میسوزد
برای من فقط این دل زعشق جا مانده است
که با نگاه شما عنقریب میسوزد
تو را چگونه صدا کنم؟
چگونه دستهایت را بگیرم و خالی از هر نیاز شوم؟
چگونه سر بر شانه هایت بگذارم و ترانه عشق را زمزمه کنم؟
چگونه می توانم در آغوشت بگیرم و نگاه دریاییت را از
طوفان های بدخیم حفظ کنم؟
چگونه می توانم قلبت را برای خود نگه دارم؟
و چگونه می توانم به سویت بیایم در حالیکه عاشقانه می گویم:
"دوستت دارم"